درس خارج فقه حضرت آیت الله حسینی بوشهری موضوع کلی: احکام النجاسة تاریخ: 31 شهریور 1393 موضوع جزئی: فصلٌ فی ما یعفی عنه فیالصلاة- خون جروح و قروح مصادف با: 26 ذیالقعده 1435 سال: ششم جلسه: 8 |
«الحمدلله رب العالمين و صليالله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»
مسئله 295:
«إذا شك في دم أنّه من الجروح أو القروح أم لا فالأحوط عدم العفو عنه».[1]
مرحوم سید (ره) میفرماید: اگر ما در موردی شک کردیم که آیا این خون از خون جروح و قروح است و در نتیجه مشمول ادله عفو است یا نه، احتیاط وجوبی بر عدم عفو است، یعنی نمیشود در اینجا عفو را مطرح کرد.
نکتهای که قابل توجه است این است که چرا مرحوم سید (ره) مسئله احتیاط را مطرح کرده و مسئله فتوا را مطرح نکرده است؟ دلیل این است که تنها راه برای اینکه آیا در اینجا مسئله عفو را مطرح کنیم یا نه تمسک به استصحاب عدم ازلی است و معنای استصحاب عدم ازلی این است که بگوییم این خون قبل از وجودش در خارج منتسب به قروح و جروح نبود، یعنی زمانی که این خون در بدن و در رگها بود اتصاف به خونِ قروح و جروح نداشت، بعد از اینکه این خون در خارج تحقق پیدا کرد، سؤال میکنیم چه حکمی در رابطه با این خون جاری میشود؟
در رابطه با این سؤال دو پاسخ میتوان ارائه داد:
الف) افرادی مثل مرحوم آیت الله خویی (ره) که قائل به استصحاب عدم ازلی هستند و در اعدام هم، این استصحاب را جاری میکنند، میگویند: ما عدم اتصاف و انتساب به خونِ جروح و قروح را استصحاب میکنیم، یعنی زمانی که این خون در بدن بود متصف به جروح و قروح نبوده و حال که از بدن خارج شده شک میکنیم آیا این خون متصف به جروح و قروح شده یا نه لذا عدم اتصاف به جروح و قروح را استصحاب میکنیم.
بنابراین در اینجا از ضمیمه دو چیز به یکدیگر این نتیجه حاصل میشود:
اول: بالوجدان خونی وجود دارد و شکی در آن نیست.
دوم: شک داریم این خون از خون جروح و قروح محسوب میشود یا نه؟
نتیجه: قبلاً که این خون در بدن بوده متصف به جروح و قروح نبود، حال که از بدن خارج شده همان عدم اتصاف قبلی را استصحاب میکنیم در نتیجه عموم ادله مانعیت نجاست شامل این خون هم میشود لذا نماز خواندن با این خون معفو نیست.
ب) اگر کسی استصحاب عدم ازلی را قبول نداشت به اصل عملی برائت تمسک میکند. معنای اصالة البرائة این است که انسان شک میکند آیا این خون که شک داریم متصف به جروح و قروح است تکلیفی برای او ایجاد میکند یا نه، یعنی آیا این خون مانعیتی ایجاد میکند که نتوان در آن نماز خواند یا نه؟ در این صورت شک در اصل تکلیف است و در موارد شک در تکلیف به اصالة البرائة رجوع میشود- برائت در موارد شک در اصل تکلیف است و احتیاط در موارد شک در مکلفٌبه- در نتیجه تکلیفی برای انسان ثابت نمیشود که مانع نماز خواندن با آن خون شود لذا انسان با آن خون میتواند نماز بخواند.
ان قلت: ما نسبت به خونی که شک داریم متصف به جروح و قروح است یا نه به عمومات و اطلاقات تمسک میکنیم، یعنی به عموماتی که بر مانعیت دم در نماز، دلالت دارد تمسک میکنیم لذا با تمسک به عمومات و اطلاقات مانعه، میگوییم نماز خواندن با خون مشکوک به خونِ جروح و قروح صحیح نیست.
قلنا: تمسک به عمومات و اطلاقات، در شبهات مصداقیهی مخصِّص و مقیِّد جایز نیست، در اینجا هم شبهه از موارد شبهه مصداقیه مخصِّص یا مقیِّد است لذا نمیتوان به عموم عام و اطلاق مطلق تمسک کرد.
مسئله 296:
«إذا كانت القروح أو الجروح المتعدّدة متقاربة بحيث تعدّ جرحاً واحداً عرفاً جرى عليه حكم الواحد، فلو بُرِأَ بعضها لم يجب غسلُه، بل هومعفوّ عنه حتّى يبرأ الجميع، و إن كانت متباعدةً لا يصدق عليها الوحدة العرفية فلكلّ حكم نفسه، فلو برأ البعضُ وجب غَسلُه، و لا يُعفى عنه إلى أن يُبرَأ الجميع».[2]
مرحوم سید (ره) میفرماید: اگر جروح و قروح متعددهای در بدن وجود داشته باشند ولی نزدیک به هم باشند به گونهای که عرفاً یک جراحت محسوب شوند، در این صورت حکم واحد بر آنها جاری میشود و تعدد آنها مورد لحاظ قرار نمیگیرد، در نتیجه اگر بعضی از این زخمها خوب شد شستن آن لازم نیست بلکه معفو است تا زمانی که همه آن زخمها خوب شود. اما اگر قروح و جروح، متعدد باشند ولی از هم دور باشند وحدت عرفیه بر آنها صدق نمیکند و هر کدام از آنها حکم جداگانهای دارد، پس اگر بعضی از آن جراحات خوب شود واجب است شسته شود و نمیتوان گفت: معفو است تا زمانی که همه جراحات خوب شود.
«والحمد لله رب العالمین»