درس خارج فقه حضرت آیت الله حسینی بوشهری (دامت برکاته) موضوع کلی: فصلٌ في غايات الوضوءات الواجبة و غير الواجبة تاریخ: 23 مهر 1396 موضوع جزئی: حرمت مس کتابت قرآن بدون وضو مصادف با: 24 محرم 1439 سال تحصیلی: 97- 96 جلسه: 10 |
«الحمدلله رب العالمين و صليالله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»
مسأله 482: «ترجمة القرآن ليست منه بأيّ لغة كانت، فلا بأس بمسها على المحدث. نعم، لا فرق في اسم اللّه تعالى بين اللغات»[1].
به نظر مرحوم سید (ره)، ترجمه قرآن، به هر لغتی که باشد از قرآن محسوب نمیشود، پس مس آن [ترجمه] از طرف محدث اشکالی ندارد. بله، در [حرمت مس بدون وضوی] اسم خداوند متعال، بین لغات فرقی نیست [، یعنی مس نام خداوند با هر لغتی که باشد بدون وضو، حرام است].
دلیل اینکه ترجمه قرآن، قرآن محسوب نمیشود، این است که قرآن عبارت از الفاظ مخصوصه است بنابراین، هر لفظی را که حاکی از معنا باشد، شامل نمیشود و ادلهای که وارد شده است بر حرمت مس الفاظ قرآن دلالت دارند و بر حرمت مس ترجمه قرآن دلالت ندارند. به تعبیر روشنتر، آنچه بر نبی مکرم اسلام (ص) نازل شده است [که نفس قرآن است]، موضوعیت دارد و مس آن بدون وضو جایز نیست و ترجمه آن، موضوعیت ندارد لذا مس بدون وضوی ترجمه مشکلی ندارد. بعضی گفتهاند که بر فرض شک در حرمت مس بدون وضوی ترجمه قرآن، اصالة البرائة جاری میشود و با تمسک به اصل برائت به جواز مس بدون وضوی ترجمه قرآن حکم میشود.
خداوند متعال نیز در معرفی قرآن فرموده است: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»[2]؛ ما آن را قرآنى عربى نازل كرديم، شايد شما درك كنيد (و بينديشيد)! لذا قرآن با همان کیفتی که نازل شده است یعنی با الفاظ عربی شناخته میشود بنابراین، تماس ترجمه آن بدون وضو اشکالی ندارد.
دلیل حرمت مس بدون وضوی نام خداوند متعال؛ با هر لغتی که نوشته شده باشد این است که اسم خداوند متعال به کلمه «الله» که عربی است، اختصاص ندارد، بلکه عرفاً نام خدا با هر لغتی که باشد، اسم خداست لذا مس آن بدون وضو، جایز نیست.
مسأله 483: «لا يجوز وضع الشيء النجس على القرآن و إن كان يابساً لأنّه هتك و أمّا المتنجّس فالظاهر عدم البأس به مع عدم الرطوبة، فيجوز للمتوضّئ أن يمسّ القرآن باليد المتنجّسة و إن كان الأولى تركه»[3].
به نظر مرحوم سید (ره)، نهادن شیء نجس بر قرآن جایز نیست؛ هرچند که آن شیء، خشک باشد چون [نهادن شیء نجس بر قرآن] موجب هتک قرآن میشود، اما ظاهر این است که نهادن شیء متنجِّس [، مثل لباسی که نجس شده است] بر قرآن در صورتی که رطوبت نداشته باشد، اشکالی ندارد، پس برای متوضّی جایز است که با دست متنجِّس، قرآن را مس کند [، یعنی نهادن دست متنجِّس بر قرآن اشکالی ندارد]؛ هرچند که بهتر این است که آن را ترک کند [، یعنی بهتر است که شیء متجِّس بدون رطوبت نیز با قرآن تماس پیدا نکند].
به نظر میرسد که نجس و متنجِّس [آنگونه که در کلام مرحوم سید (ره) آمده است]، نمیتواند ملاک و معیار باشد، یعنی نمیشود گفت که نهادن شیء نجس بر قرآن مطلقا جایز نیست؛ چه آن شیء نجس، خشک باشد و چه رطوبت داشته باشد، اما نهادن شیء متنجِّس بر قرآن در صورتی که خشک باشد، اشکال ندارد، بلکه بهتر است که ملاک، هتک حرمت قرآن قرار داده شود که در این صورت اگر نهادن شیء متنجِّسِ خشک بر قرآن نیز موجب هتک قرآن شود، نهادن آن بر قرآن جایز نخواهد بود. بنابراین، زمانی که ملاک، هتک قرآن باشد، فرقی بین نجس و متنجِّس نخواهد بود.
آیت الله خویی (ره) فرموده است که کلام مرحوم سید (ره) [مبنی بر اینکه ملاک، نجس و متنجِّس بودن شیء است لذا نهادن شیء نجس بر قرآن مطلقا جایز نیست، ولی نهادن شیء متنجِّس بر قرآن در صورتی که خشک باشد، اشکال ندارد]، درست نیست، بلکه ملاک، صدق یا عدم صدق هتک قرآن است و این با اختلاف موارد فرق میکند لذا هر جا که نهادن شیء نجس یا متنجِّس موجب هتک قرآن شود، جایز نیست؛ هرچند که آن شیء، متنجِّس و خشک باشد و هر جا که هتک قرآن را در پی نداشته باشد، اشکال ندارد، هرچند که آن شیء، نجس باشد. بنابراین، حتی اگر نهادن شیء نجس بر قرآن، موجب هتک قرآن نشود، نهادن آن بر قرآن اشکال ندارد، کما اینکه اگر جلد قرآن از میته شیر درست شده باشد چون پوست شیر، قیمتی و ارزشمند است، عرفاً هتک حرمت قرآن دانسته نمیشود[4].
مسأله 484: «إذا كُتِبَت آيةٌ من القرآن على لقمة خبزٍ لا يجوز للمحدث أكلُه و أمّا للمتطهّر فلا بأس، خصوصاً إذا كان بنيّة الشفاء أو التبرّك»[5].
به نظر مرحوم سید (ره)، اگر آیهای از قرآن بر لقمه نانی نوشته شود، جایز نیست که محدِث آن را بخورد، اما خوردن آن، برای متطهر اشکالی ندارد، خصوصاً اگر به نیت شفاء یا تبرک آن را بخورد.
نکته: همانطور که سابقاً گفته شد، مس کتابت قرآن بر محدِث حرام است و مس، به مس ظاهر بدن منحصر نیست، بلکه مس به وسیله باطن بدن را نیز شامل میشود بنابراین، در دهان گذاشتن کتابت قرآن نیز بر محدث حرام است.
دلیل حکم مذکور در کلام مرحوم سید (ره) این است که بر أکل لقمه نانی که آیه قرآن بر آن نوشته شده است، مس صدق میکند لذا أکل آن لقمه بر محدِث حرام است و اگر آن لقمه را بخورد، کار حرام انجام داده است، اما خوردن آن لقمه برای متطهّر [کسی که وضو دارد] جایز است.
کلام آیت الله حکیم (ره) و آیت الله خویی (ره)
آیت الله حکیم (ره)[6] و آیت الله خویی (ره)[7] گفتهاند که حکم به حرمت مس برای محدث، به جایی مربوط است که عنوان قرآن بودن بر آن کتابت صدق بکند لذا اگر عنوان قرآنیت بر آن صدق نکرد، حرام نیست، بنابراین، لقمه نانی که آیه قرآن بر آن نوشته شده است اگر زمانی که در دهان گذاشته میشود عنوان قرآنیت داشته باشد، أکل آن حرام است، اما اگر عنوان قرآنیت ساقط شده باشد، حرام نیست، یعنی اگر اجزاء آن آیه قرآن که بر لقمه نان نوشته شده است متفرق شود و پیوستگی آیه به هم خورده باشد، از عنوان قرآنیت خارج شده است لذا مس آن به وسیله أکل، حرام نیست چون در این صورت صدق نمیکند که کتابت قرآن مس شده است.
اشکال به آیت الله حکیم (ره) و آیت الله خویی (ره)
برای لقمه نانی که آیه قرآن بر آن نوشته شده است و محدِث آن را در دهان گذاشته است دو حالت متصور است؛ حالت اول این است که آن لقمه نان زمانی که در دهان گذاشته میشود، متفرق نشده است و از هم نپاشیده است و با گاز زدن به وسیله دندان و جویدن و امثال آن از هم پاشیده میشود لذا زمانی که شخص محدِث دندان و لب و دهان را بر آن لقمه نان میگذارد و مشغول خوردن آن میشود، مس حرام انجام داده است و لذا با صرف تماس لب و دندان و سایر اجزاء دهان برای جویدن آن لقمه نان، مس حرام تحقق پیدا کرده است. بله، أکل آن لقمه نان بعد از متفرق شدن اجزاء آیه به وسیله جویدن و امثال آن، مشکلی ندارد ولی تماس نخستین که هنوز اجزاء آن لقمه از هم نپاشیده است، حرام است.
«والحمدلله رب العالمین»
[1]. سید محمدکاظم، طباطبایی یزدی، العروة الوثقی، ج1، ص192.
[2]. «یوسف»: 2.
[3]. سید محمدکاظم، طباطبایی یزدی، العروة الوثقی، ج1، ص192.
[4]. سید ابوالقاسم، موسوی خویی، التنقيح في شرح العروة الوثقى، ج4، کتاب الطهارة، ص536.
[5]. سید محمدکاظم، طباطبایی یزدی، العروة الوثقی، ج1، ص192.
[6]. سید محسن، طباطبایی حکیم، مستمسك العروة الوثقى، ج2، کتاب الطهارة، ص286.
[7]. سید ابوالقاسم، موسوی خویی، التنقيح في شرح العروة الوثقى، ج4، کتاب الطهارة، ص537.