درس خارج فقه حضرت آیت الله حسینی بوشهری موضوع کلی:احکام النجاسةتاریخ:19 فروردین 93 سال:پنجم جلسه:69 |
«الحمدلله رب العالمين و صليالله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»
خلاصه جلسه گذشته:
اگر فردی از روی فراموشی با لباس یا بدن نجس نماز خواند و بعد از نماز متوجه شد قبلاَمیدانسته بدن یا لباسش نجس است اما بعد فراموش کرده و با بدن یا لباس نجس نماز خوانده، حال سؤال این است نماز چنین شخصی چه حکمی دارد؟
آیا باید در وقت اعاده و در خارج وقت قضای آن را بجا آورد یا اینکه مطلقا به صحت نماز و عدم لزوم اعاده و قضاحکم میشود؟ قول سوم در مسئله قول به تفصیل است، قائلین به این قول میگویند: اگر در داخل وقت متوجه نجاست بدن یا لباس شد اعاده لازم است اما اگر در خارج وقت متوجه شد قضا لازم ندارد. در جلسه گذشته به بررسی کلمات بزرگان پرداختیم، عمده بحث راجع به قول اول است که قائلین به این قول مشهور فقهاءاز متقدمین و متأخرینمیباشند، عمده دلیل ایشان بر این قول روایاتی بود که ذکر آنها گذشت. اما گفته شد روایاتی هم وجود دارد که معارض با این روایاتی است کهمشهور به آنها استناد کرده است. حال باید این روایات را مورد برسی قرار دهیم ببینیم وجه جمعی برای این دو دسته اخبار وجود دارد یا خیر؟
روایت اول: روایت موثقه عمار
قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ:«لَوْ أَنَّ رَجُلًا نَسِيَ أَنْ يَسْتَنْجِيَ مِنَ الْغَائِطِ حَتَّى يُصَلِّيَ لَمْ يُعِدِ الصَّلَاةَ».[1]
عمار میگوید: از امام صادق (ع) شنیدم که میفرماید: اگر کسی استنجاء از غائط را فراموش کرد، یعنی مخرج غائط را نشست و با همین حالت نماز خواند و بعد از نماز یادش آمد که استنجاء نکرده است،این نماز اعاده لازم ندارد.
این روایت دلالت دارد بر اینکه اگر کسی فراموش کرد استنجاء کند و بعد از نماز یادش آمد لازم نیست نمازش را اعاده کند.
روایت دوم:عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُصِيبُ ثَوْبَهُ الشَّيْءُ يُنَجِّسُهُ فَيَنْسَى أَنْ يَغْسِلَهُ فَيُصَلِّي فِيهِ ثُمَّ يَذْكُرُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ غَسَلَهُ أَ يُعِيدُ الصَّلَاةَ قَالَ لَا يُعِيدُ وَ قَدْ مَضَتِ الصَّلَاةُ وَ كُتِبَتْ لَهُ».[2]
راوی میگوید از امام صادق (ع) درباره مردی که چیزی به لباسش اصابت میکند و لباسش را نجس میکند و فراموش میکند لباسش را بشوید و در همان لباس نجس نماز میخواند و بعداً یادش میآید لباسش را نشسته سؤال کردم آیا باید نمازش را اعاده کند؟ امام (ع)فرمودند: لازم نیست نماز را اعاده کند؛ زیرانماز تمام شده و برای آن فرد نوشته شده که نماز را خوانده است.
این روایت نیز در صدد بیان این نکته است که اگر کسی از روی فراموشی با لباس نجس نماز خواند و بعد از نماز یادش آمد که با لباس نجس نماز خوانده لازم نیست نمازش را اعاده کند.
جمع بین روایات:
حال سؤال این است که آیا بین این دو دسته از روایات که با هم معارض هستند وجه جمعی وجود دارد یا خیر؟ چون زمانی که بین دو دسته از روایات تعارض وجود داشت نخست باید بین آنها جمع کرد و اگر جمع ممکن نبود باید سراغ مرجحات رفت. البته این نکته را توجه داشته باشید که تعارض جایی جریان دارد که دو دسته از روایات سنداً و دلالةً مشکل نداشته باشند.
روایات دسته اول (روایات دال بر وجوب اعاده و قضاء)بر استحباب حمل میشود، چون روایات دسته اول ظهور دارند در اعاده و قضا اما روایات دسته دوم نص هستند درعدم اعاده و قضا و زمانی که امر دایر بین نص و ظاهر باشدباید از ظهور دست برداشت چونما نمیتوانیم ظهور را بر نص مقدم بداریم، لذا محمل دیگری برای ظهور در مقابل نص پیدا میکنیم و آن محمل این است که روایات اول را بر استحباب حمل کنیم.
آیا این وجه جمع درست است؟
اصل این وجه جمع، چون جمع عرفی است خوب است، یعنی معیارهای جمع در این وجه جمع وجود دارد و مطابق موازین هست که در جایی که ظهور و نصی وجود داشته باشد، نص بر ظاهر مقدم میشود و به خاطر قرینه نصاز ظاهر رفع ید میکنیم.
اما زمانی ما این وجه جمع را انجام میدهیم که خطاب، مولوی باشد نه ارشادی، گاهی خطاب، مولوی است؛ مثلاً مولی به وجوب دعا امر میکند، در چنین مواردی امر را بر ارشاد حمل نمیکنند بلکه امر را بر مولویت حملمیکنند و دعا را واجب میدانند اما در مانحن فیه چه جایی که امر به اعاده شده و چه جایی که فرموده اعاده لازم نیست در هردو،امر و نهی جنبه ارشادی دارند، یعنی جایی که مولی میفرماید:نمازش را اعاده کند، مولی در مقام ارشاد مکلف میباشد که اگر نمازت را اعاده نکنی نمازت فاسد خواهد بود و اوامر ارشادی نیز مثل اوامر دکتر و امثال آن میباشد لذا وجوب آور نیست بلکه دکتر دارد ارشاد می کند که اگر فلان غذا یا نوشیدنی را بخوری باعث تشدید بیماریت میشود، در مانحن فیه نیز مولی در مقام ارشاد میباشد که نمازت را اعاده کن و الا اگر اعاده نکنی به بطلان و فساد نماز دچار خواهی شد. در نتیجه امر، ارشادی است. در جایی هم که میفرماید اعاده لازم نیست میخواهد بفرماید این نماز تو صحیح است، در حقیقت دوران امر بین فساد و صحت میباشد. پس روایاتی که میفرماید اعاده لازم هست ارشاد دارد به این که اگر اعاده نکنی بطلان نماز و فساد نماز را در پی دارد و روایاتی که میفرماید اعاده لازم نیست به این معناست که نمازی که خوانده شده صحیح می باشد. پس دوران امر بین فساد و صحت می باشد.درنتیجه اگر روایات دسته اول ارشادی باشد و برفساد نمازدلالتکند و دسته دوم هم ارشادی و برصحت دلالت کند در این صورت بین صحت و فساد قابل جمع نخواهد بود، پس اینکه در جمع بین این دو دسته از روایاتگفته شد روایات دسته اول بر استحباب میشوددر جایی درست است که اوامر مولوی باشند نه ارشادی لکن اوامر در اینجا ارشادی هستند که دسته اول از روایات بر فساد نماز و دسته دوم بر صحت آن دلالت دارند لذا بین صحت و فساد تناقض خواهد بود و در متناقضین نمیتوان جمع کرد.
مشکل دوم این است که شما در جمع بین این دو دسته از روایات گفتید روایات دسته اول را بر استحباب حمل میکنیم لکن با توجه به اینکه امر و نهیدر اینجا ارشادی است نه مولوی، امر بر فساد و بطلان و نهی بر صحتدلالت دارد سؤال این است که آیا استحباب معنی دارد؟ «عقوبةً لنسیانه» چه چیز مستحب هست، آیا نسیان مستحب است؟ اولاً: این استحباب با عقوبت و نسیان سازگار ندارد، ثانیاً: این در جایی است که ما امر را ارشادی ندانیم بلکه مولوی بدانیم اما اگر گفتیم امر، ارشادی است (ماهم قائل به ارشادی بودن شدیم) استحباب با خروجی بطلان قابل جمع نیست، یعنی مستحب است اعاده کنم در عین حالی که فاسد و باطل است و این مطلب هم درست نیست، ثالثاً: بر فرض که امر ما مولوی هم باشد آیا این استحباب جایگاهی دارد در حالی که مولی میفرماید:«عقوبةً لنسیانه» استحباب میتواند در حقیقت پاداش عقوبت باشد؟ و در نتیجه پاداش عقوبت محسوب شود؟ استحبابی که انجام و ترک آن مساوی است.
لذا با توجه به اشکالاتی که بیان شداین وجه جمعکه روایات دسته اول را بر استحباب حمل کنیم و روایات دسته دوم هم بر صحت دلالت کند قابل قبول نیست.
حال که جمع بین این دو دسته از روایات ممکن نیست باید سراغ مرجحات سندی رفت، چون روایات مذکور از نظر دلالت مشکلی ندارند، لذا باید ببینیم کدام دسته از روایات سنداً بر دیگری ترجیح دارد؟ گفته شده با دو ملاکترجیح در این دو دسته روایات با دسته اول میباشد؛ ملاک اول: روایات دسته دوم موافق با عامه میباشد، یعنی فتاوای خیلی از اهل سنت بر این قول میباشد که میگویند اگر کسی ناسیاً با حالت نجاست نماز خواند و بعد از نماز فهمید که لباس یا بدنش نجس بوده نمازش صحیح است و احتیاج به اعاده و قضا ندارد ولی روایات دسته دوم موافق مشهور فقهای قدمای امامیه است در نتیجه اگر روایات دسته دوم که موافق فتاوای عامه هست از معصوم (ع)صادر شده تقیّةً صادر شده پس دسته دوم روایات کالشاذ و النادر تلقی میشود و ترک میشود.
بخصوص که مرحوم شیخ طوسی (ره) بعد از بیان دسته دوم روایات (روایت علاء در تهذیب صفحه 24) می فرماید:«فَإِنَّهُ خَبَرٌ شَاذٌّ لَا يُعَارَضُ بِهِ الْأَخْبَارُ الَّتِي ذَكَرْنَاهَا هَاهُنَا»؛ این خبر شاذ و نادر است و قدرت معارضه با اخباری که ما در اینجا ذکر کردیم ندارد، همان اخباری که دلالت می کرد اعاده لازم هست.
امام (ره) نیز در کتاب طهارت میفرماید: «و الانصاف ان الروایات متعارضه و الترجیح لروایات الایجاب الاعاده بل الظاهر عدم عمل متقدمی اصحابنا بروایات نفی الاعاده و اعرضوا عنها فلا تصلح للحجیه»؛انصاف این است که روایات با هم تعارض دارند اما ترجیح با روایاتی که اعاده را لازم میدانند، یعنی همان روایات دسته اولاست، بلکه ظاهر این است که متقدمین از اصحاب ما اصلاًبه دسته دوم از روایات عمل نکردهاند و از آنها اعراض کردهاند لذا این دسته از روایات (روایات دسته دوم) صلاحیت برای حجیت ندارند.